نزدیکیهای پایانه کرج، اتوبوس توقفی کرد تا چند تا مسافر سوار کنه. دو سه نفری سوار شدند و پشت بندش هم خانم میانسالی اومد و نشست روی صندلی ردیف کناری. پدر بیامرز به محض نشستن هم صندلی رو تا زانو عقب کشید و لم داد روش و شروع کرد به چک کردن گوشیش.
هوای داخل اتوبوس گرم بود . یه کم که جلو رفتیم، خواهرمون، همون خانم میانساله رو میگم، پالتوشو در آورد و با بلوز قرمز و شلوار کشی سفید ، در حالی که یکی از پاهاشو انداخته بود رو اون یکی، بیخیال همه، به کارش ادامه داد.
یه کم دیگه که جلو رفتیم، شالش هم از سرش افتاد و طرف انگار نه انگار. خلاصه جو حسابی صمیمیو خانوادگی شده بود که ما دیگه نتونستیم طاقت بیاریم و رفتیم دم گوشش گفتیم: " عزیزم میدونید اتوبوس یک مکان عمومیه? " و شالش رو آروم کشیدیم رو سرش.
بنده خدا یهو برگشت و نگاهی به سر تا پای ما کرد و گفت: " اوه، اینو میگین? هوا خیلی گرمه ببخشید. " بعد خودشو کمیجمع و جور کرد و به صداش پیچ و تابی زنانه داد و بلند گفت: " آقای راننده سیستم گرمایشی رو خاموش کنید خواهشا."
کمیکه گذشت روشو به من کرد و به کنایه گفت: " اینهمه ما گفتیم استقلال - آزادی، آخرش چی شد? نه استقلال داریم نه آزادی. مسئولین ما اون ور میشینن مذاکره و معامله میکنن، این ور به ما میگن بگید مرگ بر فلانی و بیساری. آزادی هم که اگه پشت گوشتو دیدی اونم دیدی. خلاصه سرمون رو گرم کردن و همه دارن آی میخورن . ملت هم دارن از گشنگی میمیرن. "
فقط لبخند زدم و صبر کردم تا حرفهاش تموم بشه. بعد گفتم: " فکر میکنی آزادی چیه? آزادی یعنی همین که شما راحت و آسوده میای عقیده تو بیان میکنی و یا مثلا تصمیم میگیری طبق عقیده ت به هر کی دلت خواست رأی بدی.
استقلال هم معنیش قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با باقی کشورها نیست. استقلال یعنی نزاریم هیچ قدرتی بهمون زور بگه و بخواد خواستههاشو بهمون تحمیل کنه.(1)
الان بخشی از مشکلات اقتصادی مون هم به خاطر تحریمهایی هست که برای حفظ همین استقلال داریم متحمل میشیم. بالاخره هر چیز باارزشی هزینه ایی داره دیگه. مگه نه?! "
پی نوشت:
1). استقلال نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود و آزادی نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومیتعریف شود. ( متن بیانیه، بخش استقلال و آزادی)
# گام_دوم
#استقلال_و_آزادی
#بیانیه_گام_دوم_انقلاب
من چ کسی هستم؟